رهارها، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

raha

تولد 7 ماهگی با تاخیر

سلام عسل مامان خیلی دیر دارم برات می نویسم آخه هم اینترنت قطع بود هم اینقدر اذیت کردی که نذاشتی نفس بکشم.   راستی عزیزم ٦ ماهتم تموم شد.تو این مدت خیلی اتفاقها افتاد . اول اینکه اساسی مریض شدی و نفسمونو گرفتی.نزدیک بود بیمارستان بستری شی اما به خیر گذشت. بعدش رفتیم شمال با دوست مامانیٍ ، خاله نسیم و خاله الی. بعدشم واکسن ٦ ماهتو زدی که بازم نفسمونو بریدی. ٣ شب نخوابیدی.کلی تب کردی خلاصه منو بابایی مردیم.البته مامان سشما هم همینطور. روزها میگذرد و تو همچنان غر میزنی.کی تموم میشه ... نمی دونم. دوست دارم.
25 آذر 1390

غم

خدایا حال نی نی مونو زود خوب کن... چقدر از دارو دادن به بچه متنفرم مخصوصاً وقتی که طفلک به ذوق غذا دهنشو باز میکنه یه دفه با مزه تلخ دارو جا می خوره. فدات شم مامانی ...
30 آبان 1390

بازم سرما خوردگی

سلام عسل مامان فدات شم دوباره سرما خوردی. الهی مامان بمیره تا صبح سرفه کردی از دست خودم عصبانیم که دیروز نبردمت دکتر حالا باید تا عصر صبر کنیم تا دکترت بیاد. مامانی خواهش میکنم زود خوب شو آخه تو هم عجیب غریبی،روز مغمولی که حالت خوبه یه بند در حال غر زدنی اما حالا که حال نداری آرومی و همش می خندی. عاشقتم مامانی ...
29 آبان 1390

عسک

چنتا عسک خوشمل دارم هم میخولم گفتین آدرس وبلاگتون چی بود؟؟؟؟ وای چقد سرم شلوغه.یه دنیا کار دارم .باید وبلاگمو به روز کنم. از این به بعد خودم مینبیسم       ...
24 آبان 1390

چک آپ

سلام مامان جون امروز 19 آبانه دیروز شما رو بردیم دکتر خدارو شکر حسابی وزن گرفتی.دقیقاً 7 کیلو 250 گرم. کپل کپل شدی قطره آهنتو شروع کردیم از دارو بدت میاد اما میخوری.داروهاتو بابایی بهت میده. تا امروز غذاهایی که خوردی حریره بادوم و فرینی و پوره سیب زمینی و پوره هویجه از همه بیشتر عاشق پوره سیب زمینی هستی راستی شبا هم با شیشه یه ذره شیر خشک میخوری که بهتر سیر شی آخه هیلی شکمو هستی مامانی عاشقتم مامان ...
19 آبان 1390

تولد 6 ماهگی

همه دست................حالا سووووووووووت................بیا بالا............................. حالا همه باهم.......... به افتخار رها خانم دخترم رفته تو ٦ ماه حالا وای وای وای وای وا ی وا ی تولدت مبارک ماماااااااااااااااااااااااااااان ...
18 آبان 1390

بدون عنوان

اینم چنتا عکس خوشگل رها خانم تو حموم دیگه تو تخت کنار مامان جا نمیشم کپلی شدما.......... من و گاوم... چرا این گاوه دیگه نفس نمی کشه؟ فکر کنم زیادی فشارش دادم ...... دارم بابامو میبرم بیرون....... یکی دست منو از دهنم بکشه بیرون.می خوام بخوابم. تولد خاله الیه.پاشم برم براش میکروب بخرم کادو دادم نیومد ماچم کنه.....     ...
16 آبان 1390

بدون عنوان

سلام کوچولوی مامان مامانی قربونت بره الهی میرم سر کار کمتر وقت می کنم برات بنویسم.   عسل مامان ٢ روز دیگه میری تو ٦ ماه.خیلی بزرگ شدی مامان.اولین بارون زندگیت چند روز پیش بارید.با تعجب نگاه میکردی. نفس مامان هر روز بیشتر بهت وابسته می شم. این روزا حسابی شکمو شدی.واسه غذا خودتو میزنی جیغ میکشی. پوره سیب زمینی میخوری با ولع.عاشق خوردنتم مامانم. آرزو میکنم همیشه خوش اشتها باشی                                    ...
16 آبان 1390

اولین قاشق غذا

سلام عسلکم دیروز کلی مامانو ذوق زده کردی نفسم دیروز شما اولین غذای زندگی تو بعد از شیر مامان خوردی.آرزو میکنم خوش اشتها باشی.همه غذاهارو دوست داشته باشی. امروزم خودم برات فرینی درست کردم با شیر خودم مامانی. دیروز رفتیم خونه عمه مونا.شما فقط خوابیدی آخه ٣ ساعت قبلش یه بند گریه کردی .جای واکسنت اوف شده بود. فدات شم الهی زود خوب میشی. امروزم با بابایی بردیمت حموم.کلی کیف کردی. عاشقتم   ...
22 مهر 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به raha می باشد