تولد 7 ماهگی با تاخیر
سلام عسل مامان
خیلی دیر دارم برات می نویسم آخه هم اینترنت قطع بود هم اینقدر اذیت کردی که نذاشتی نفس بکشم.
راستی عزیزم ٦ ماهتم تموم شد.تو این مدت خیلی اتفاقها افتاد .
اول اینکه اساسی مریض شدی و نفسمونو گرفتی.نزدیک بود بیمارستان بستری شی اما به خیر گذشت.
بعدش رفتیم شمال با دوست مامانیٍ ، خاله نسیم و خاله الی.
بعدشم واکسن ٦ ماهتو زدی که بازم نفسمونو بریدی. ٣ شب نخوابیدی.کلی تب کردی خلاصه منو بابایی مردیم.البته مامان سشما هم همینطور.
روزها میگذرد و تو همچنان غر میزنی.کی تموم میشه ... نمی دونم.
دوست دارم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی